شرق پرس-سرویس سیاسی: دانشجوچه بایدکند؟ درتبیین جایگاه دانشگاه در عرصه سیاست ورسالت آن دراجتماع بسیار گفته اندوفراوان نوشتهاند. برخی دانشگاه را به انباری ازعلوم محض تشبیه کرده اندویگانه وظیفه دانشجوراپرکردن بیوقفه این انبار بیحاصل ازآذوقه دانستهاند. برخی از استعاره میدان جنگ برای دانشگاه استفاده و دانشجویان را سربازان این نبرد وصف کردهاند. دیگرانی نیز کوشیدهاند بر لبه تیغ تعهد و تخصص توأمان بایستند و بر صراط «علم انتقادی» گام بردارند. اما آنچه نگارنده را به نگارش سطوری در همین باب مجاب کرده است، زاویه نگاه تازهای است که پیش از این کمتر مورد توجه دانشجویان یا علاقهمندان حوزه دانشگاه قرار گرفته است. این زاویه دید تازه حول یک معضلپرسش پارادوکسوار–یک چرخه بازتولید شونده ساختاری-بسط پیدامیکند.
دلبستگی به بازی سیاست
درشرایطی که هزینه فعالیت سیاسی دانشجویی کمتر ازهزینه فعالیت سیاسی بروندانشگاهی وامکان تشکلیابی در دانشگاه بیشتر شود، غالب دانشجویان فعالیت سیاسی دانشجویی را انتخاب میکنند ودانشگاه به محل تجمع غالب ظرفیتهای فعالیت سیاسی و بروز تحولات عمده سیاسی تبدیل میشود. جناحهای سیاسی نیازمند تصاحب ظرفیت عملیاتی فعالیتهای دانشجویی میشوند و برای تقویت ارتباط خود با دانشگاه تلاش میکنند. دانشگاه این نزدیکی به جناحهای سیاسی را برای نزدیک شدن به آرمانهای خود غنیمت میشمارد. میان دانشگاه و جناح سیاسی یک «تعهد نانوشته» برقرار میشود، تعهدی بدون مذاکره. دانشگاه ناخواسته ظرفیت سیاسی خود را در اختیار جناح سیاسی قرار میدهد، در مقابل مطالبه اثربخشی سیاسی میکندووارد عرصه تصمیمسازی میشود. ورود به عرصه تصمیمسازی ناگزیر منجر به حضورمستقیم یاغیرمستقیم نمایندگان دانشگاه درارکان نظام قدرت میشود. فعالیت دانشجویی تبدیل به نردبان کمرقیب وکمهزینه ورود افراد به ساختار قدرت میشود و این مطلوبیت فعالیت دانشجویی را به شدت افزایش میدهد. به دلیل این حد مطلوبیت، جناحی که از ظرفیت دانشگاه استفاده کرده و در مقابل متعهد به نمایندگی از آرمانهای فعالان دانشجویی شده است، در مظاناتهام قدرتطلبی است و با کمترین تساهلی امکان تداوم نمایندگی خود از سوی دانشگاه را از دست خواهد داد. حالت دیگر این است که این جناح به نمایندگی آرمانهای دانشجویان متعهد بماند ومستمراً میزان انحراف عملکرد خود از این معیار را بازبینی و رفع کند. برون داد این وضعیت آن است که یک جناح سیاسی –یا بخشی از آن- خواستار تغییرات بزرگ و آرمانخواهانه در ساختار حاکمیت میشود. شاکله غالب حاکمیت در برابر این شدت تمایل به تغییر به طور طبیعی مقاومت میکند و در پی کنترل وضعیت برمیآید. هزینه فعالیت سیاسی در دانشگاه و بیرون از آن به شدت افزایش مییابد و این روند تا زوال بالا به پایین سطح کیفی و کمی فعالیتهای دانشجویی ادامه پیدا میکند. جناح سیاسی نیروی پشتیبان خود را از دست میدهد و تا زمان کاهش مجدد هزینه فعالیت سیاسی در دانشگاه به انتظار مینشیند. آن زمان فرا میرسد و این چرخه مجدد تکرار میشود.
مانعهایی برسر فعالیتهای سیاسی
آنچه ذکرشد، صورت کلانی ازچرخهای است که به شکلی ساختاری مانع ازفعالیت سیاسی بلندمدت میشود. مقصود نگارنده توصیف اغراق آمیز نقش دانشگاه در کنشهای درونی ساختار قدرت نیست امااز منظر سطح تحلیلی که ما در اینجا برگزیدهایم، تحلیل دینامیسم داخلی روابط دوجانبه جریانهای سیاسی و دانشجویی نقشی حیاتی و راهگشا خواهد داشت. از این منظر تجربههای شکست «دانشگاه-حزب» که در انتخابات سال ۸۴ در فرم «تحکیم وحدت-اصلاحطلبان» و در انتخابات سال ۹۲ در فرم «بسیج دانشجویی-اصولگرایان» واقع شد، حاکی از آن است که در وضعیت فقدان احزاب حرفهای، تداوم حرکت این چرخهماهیتی ساختاری دارد و با اصلاحات محتوایی نمیتوان به حل آن امیدوار بود، به نظر میرسد در جایی دچار اشتباه شدهایم و برای خروج از این چرخه بازتولیدشونده نیازمند اصلاح و تنقیحتمام پیشفرضهایمان در مورد دانشگاه، دانشجو، رسالت دانشجو و فعالیت دانشجویی هستیم. اگر در زمان گشایش فضای فعالیت از این تنقیح غافل بمانیم، دوباره دانشگاه و اصلاحجویان را هضم در گردباد این چرخه ساختاری خواهیم یافت.
دانشجویان و توسعه سیاسی
به نظر میرسد پارهای از مفروضات پنهان چرخهای که از آن سخن رفت، چنین باشد: دانشجو باید به صورت حرفهای فعالیت کند، جریان دانشجویی باید مانند یک سازمان هرمی معمول ساختار بیابد و به بهترین شکل از ظرفیتهای موجود استفاده کند، یک هدف بلند مدت و مجموعهای از آرمانهای تغییرناپذیر مشخص داشته باشد، پروژههای کلان ملی را دستور کار قرار دهد و با انجام آنها به توسعه سیاسی کشور کمک کند، تمام فعالیتهای خود را متناسب باتحقق اهداف خود در جامعه نظم بخشد وبرای آن برنامهریزی انجام دهد، دانشجو باید اهداف از پیش تعیینشدهای برای فعالیت دانشجویی داشته باشد و جریان دانشجویی اهداف فردی را به گونهای مدبرانه در جهت اهداف کلان و بلندمدت خود قرار دهد، دانشجو باید اهداف و آرمانهای جریان دانشجویی را مقدم بر آرمانهای خود بداند و…. نگارنده مایل است در برابر تمام این مفروضات علامتهای قرار دهد و چند گام عقبتر این پرسش را مطرح کند: دانشگاه را چگونه مییابیم و دانشجو چه نقشی در آن ایفا میکند؟
دانشگاه و بحرانهای خاص خود
هنری مینتزبرگ (متفکر نواندیش دانش استراتژی) در پژوهشی میدانی به شکلگیری الگوهای رفتاری نهادها و مؤسسات دانشگاهی پرداخته و از منظر چارچوب نظری خود بسیاری از مفروضات ما در مورد دانشگاه را مورد تردید قرار داده است. وی در نتیجه مطالعه خود تحت عنوان «واژگونی مدیریت استراتژیک» به این نتیجه کلیدی دستیافته است که الگوهای ساختاری دانشگاهی دقیقاً عکس الگوهای حرفهای بیرون از دانشگاه شکل میگیرند. نتیجهای که مینتزبرگ در مطالعه خود بهدست میآورد معطوف به تمام جوانب تصمیمسازی در دانشگاه است، اما نگارنده از زاویه مورد بحث در این یادداشت پژوهش وی را بازخوانی خواهد کرد. این پژوهش یک مفروض بنیادین دارد: آن جهتگیری که از بیرون دانشگاه یا نهاد دانشگاهی برنامهریزی شده و عامدانه به نظر میرسد، در حقیقت یک «راهبرد استنباطی خودظهور و غیرعامدانه اما غیرتصادفی» است که خود را در قالب الگویی از تصمیمات نمایان میکند. عملکرد دانشگاه بیش از آنکه تحت تأثیر مدیران آن باشد، از پایه عملیاتی خود (دانشجویان) اثر میپذیرد. در نتیجه استقلال افراد و نهادها از یکدیگر بسیار زیاد است وروابط بسیار سستی در دانشگاه شکل میگیرد. دانشجویانی که هریک ازطبقهای اقتصادی و منزلتی اجتماعی وارد دانشگاه میشوند، درمناسبات غیرحرفهای، غیرتشکیلاتی وغیررسمی با یکدیگر قرار میگیرند. این وضعیت آنان را قادر میکند که حتی در صورت ورود به نهادهای دانشجویی، راهبردهای شخصی خود را پیگیری کنندواین منجر به تناقض تصمیمات شخصی و جمعی نخواهد شد چرا که اساسا هیچ راهبرد جمعیای دردانشگاه وجود ندارد! محیط دانشگاه به هریک از دانشجویان اجازه میدهد پروژههای کاملاً شخصی خود را در ساحتهای جمعی پیش ببرند و در پس پرده رهبری نامرئی الگوهای استنباطی راهبرد کلان دانشگاه، نظام پیچیدهای از راهبردهای خرد فردی متکثر را شکل دهند. محیط بیرون اقتضائات خودرادر شکل خرده راهبردهای شخصی دانشجویان به محیط دانشگاه تزریق میکند و راهبرد کلان دانشگاه، به مثابه «واکنشی جمعی» در مقابل محیط نمایان میشود. تفاوت بنیادین تصمیمسازی در محیط دانشگاهی واکنشی بودن آن در مقابل «کنشی» بودن تصمیم سازی در محیطهای حرفهای است. به نظر میرسد نقطه بحرانی شکلگیری چرخه ویرانگری که در آغاز این یادداشت مورد بحث قرار گرفت، اغماض از این مشخصه منحصر بهفرد دانشگاه است: جریان دانشجویی بستر برآیندی واکنشی، غیرعامدانه و خودظهور از کنشهای غیرحرفهای وشخصی دانشجویان است، حال آنکه جریان سیاسی بسترراهبردی کنشی، عامدانه و حرفهای از نخبگان سیاسی است.
سخن آخر
پس از ایضاح تفکیک فعالیت دانشجویی و فعالیت سیاسی از منظر نگارنده، به پیشفرضهای پنهان پیشگفته مینگریم. دانشجو فعال سیاسی حرفهای نیست، جریان دانشجویی نمیتواند اهداف و آرمانهای بلندمدت داشته باشد یا جایگاه کلان و مشخصی در جامعه برای خود ترسیم و برای آن برنامهریزی کند، جریان دانشجویی رقیب یا در جایگاه یک جریان سیاسی نیست والزامی برای هم راستا کردن یا حتی کاهش اولویت پروژههای شخصی دانشجویان نسبت به پروژههای پیشروان جریان دانشجویی وجود ندارد. جریان دانشجویی نباید وارد مناسبات سیاسی شود، لیست انتخاباتی منتشرکند، بااحزاب وارد رقابت شود، درساختار حاکمیت نمایندگان مستقیم یاغیرمستقیم داشته باشدیابه هرگونه وضعیت تعهدآوردرقبال اجزای ساختار حاکمیت و جریانهای سیاسی تن دهد. جریان دانشجویی بایدازجایگاه یک جریان سیاسی حرفهای، باثبات و صلب برحذر باشد و مدام به خود گوشزد کند که یک جریان غیرحرفهای، سیال و منعطف است. سخن کوتاه میکنیم ومتواضعانه به آغازین پرسش این یادداشت بازمیگردیم: دانشجوچه بایدکند؟
مختصاتی که در این یادداشت تشریح شد، دانشجو را در میدان فراخ و آزادانهای قرار میدهد که دانشگاه را چونان جزیرهای دورافتاده تصور نمیکند. دانشگاه در بافتار محیطی قرار دارد که هر دانشجو تجربه زیستهای از آن دارد و بنابراین نسبت به آن بیتفاوت نیست. محیط پیرامون دانشگاه پرسشهای علمی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد. دانشجوپرسشهاواقتضائات محیط پیرامون خود رادرمییابد، برای طرح آن از طریق نهادهای علمی ،سیاسی، فرهنگی ورسانهای دانشگاه کوشش میکند، نقش خرده راهبردی خوددرراهبرد کلان جریان دانشجویی را ایفا میکند، درمسیر این فرآیند آموزش مییابد و آماده ورود به مراکز حرفهای علمی، سیاسی، فرهنگی و رسانهای میشود. این دانشگاه، عرصه آموختن است و این دانشجو، هرگزدرکار معلمی نخواهد افتاد.
سامان مهدور-قانون