قاتل آدمخوار، در دورانی که در تیمارستان روانی بستری بود با فردی به اسم مانوئل آشنا شد که به فاصله چند روز از تیمارستان آزاد شدند و تصمیم گرفتند با هم به سان کریستوبال بروند.
دورانگل و دوستش مانوئل همیشه در اطراف حاشیه رودخانه ای به نام «توربس» ولگردی می کردند و به این صورت روزهایشان را می گذراندند اما نکته بسیار وحشتناک این بود که نخستین شکار دورانگل بعداز خروج از تیمارستان کسی جز مانوئل- دوست صمیمی اش در تیمارستان روانی- نبود. دورانگل، دوستش را کشت و با گوشتش غذایی تهیه کرد و آن را بین افراد ولگرد و بی خانمانی که در اطراف رودخانه توربس زندگی می کردند پخش کرد.
هنگامی که بعد از دستگیری، پلیس از دورانگل پرسید چرا حداقل به خودش رحم نکرده و او را خورده است، دورانگل در جواب گفت: «من می دانستم که او از لحاظ بدنی بسیار سالم و سرحال است و هیچ بیماری ای ندارد. به همین دلیل غذایی که از گوشت او پختم بسیار خوشمزه و مقوی بود.»
از شکار تا خوردن
به گفته پلیس، دورانگل کلبه ای کوچک در یک مزرعه نزدیک شهر «سان کریستوبال» اجاره کرده بود که از آن جا تنها برای مخفی کردن اجساد قربانیانش استفاده می کرد و خودش بیشتر ترجیح می داد که درون تونل تاریک و باریکی که در زیر پل رودخانه ای توربس درست کرده بود زندگی کند.
روستاییانی که در همسایگی مزرعه دورانگل زندگی می کردند، بعد از افشای جنایت هایش گفتند که او را به عنوان مردی بسیار خوش مشرب و مهربان می شناخته اند که به همه کمک می کند.
دورانگل قربانیانش را به روش خاصی شکار می کرد. او آن ها را از قبل شناسایی می کرد و زیر نظر می گرفت تا از سلامتی جسمی آن ها مطمئن شود. سپس در یک فرصت مناسب به وسیله یک لوله آلومینیومی باریک و توخالی که تقریبا یک متر طول داشت و از آن مانند یک تفنگ بادی استفاده می کرد، تیرهای کوچکی که آغشته به مواد بیهوش کننده بودند را با فوت کردن درون لوله فلزی به سمت قربانیانش پرتاب می کرد تا آن ها را بی هوش کند.
قربانیان این قاتل روانی را مردان جوان ۳۰ تا ۴۰ سال تشکیل می دادند. مردانی که در اطراف رودخانه برای شکار آمده بودند یا ورزشکارانی که برای دویدن در اطراف رودخانه به آن جا می آمدند. دورانگل بعد از این که قربانیان از همه جا بی خبر خود را به وسیله تفنگ بادی دست سازش از راه دور بیهوش می کرد، اجسادشان را تکه تکه کرده و درون کیسه ای می گذاشت و در یک فرصت مناسب اجساد را به مزرعه معروفش می برد، آنگاه اجساد را درون دیگ بزرگی می انداخت و همراه با گیاهان عجیب و غریب غذایی تهیه می کرد و استخوان ها و همچنین لوازم قربانیان را درون کلبه اش نگهداری می کرد.
دورانگل به دلیل این که فردی بیکار و فقیر بود، هیچ پولی برای خرید یخچال نداشت تا بتواند گوشت قربانیانش رادر آن ذخیره کند بنابراین هر هفته فقط دو نفر را می کشت تا از گوشت آن ها غذا تهیه کند، غذایی که برای او و تعدادی از بی خانم های از همه جا بی خبر شهر رایگان بود و هیچ خرجی نداشت. البته خود دورانگل نیز عقیده داشت که گوشت تازه بسیار مفیدتر و سالم تر از گوشت یخ زده است پس چرا باید حالا که می توانست گوشت تازه بخورد پولی بابت خرید یخچال برای فریزکردن گوشت قربانیانش خرج کند.
جنایت وحشتناکی که فاش شد
در سال های حوالی ۱۹۹۷، یعنی بعد از آن که دورانگل آزاد شد و به سان کریستوبال رفت پلیس محلی با گزارش ها و شکایات بستگان و دوستان افراد گمشده بسیاری مواجه شد. بستگان افراد گمشده هر روز جلوی مرکز پلیس شهر جمع می شدند و از پلیس می خواستند هرچه زودتر گمشدگانشان را پیدا کند اما کارآگاهان پلیس جنایی برای مدت دو سال نمی توانستند بین قربانیان گمشده که بسیاری از آن ها مردان بزرگسال بودند هیچ ارتباطی پیدا کنند و در این زمان بیش از ۴۰ مرد به طرز مرموزی در شهر سان کریستوبال ناپدید شدند و این موضوع باعث وحشت بیش از اندازه شهروندان شده بود. پلیس هیچ توضیحی برای گم شدن اسرارآمیز این افراد نداشت.
بعداز تحقیقات زیاد، پلیس به بخش فقیرنشین شهر مشکوک شد و بعد از بررسی های زیاد حضور دورانگل وارگاس که سال ها قبل به خاطر جنایاتش در تیمارستان روانی بستری بود در منطقه کشف شد و این مرد خطرناک به عنوان مظنون اصلی پرونده تحت نظر پلیس قرار گرفت.
دستگیری یک آدمخوار
در دوازده فوریه ۱۹۹۹، دو مرد جوان با پلیس محلی تماس گرفته و ادعا کردند در پارک جنگلی نزدیک رودخانه توربس یک دیگ بزرگ پر از استخوان ها سر انسان پیدا کردهاند.
پلیس بلافاصله به منطقه اعزام شد و تحقیقاتش را شروع کرد. آن ها تعداد زیادی دست و پا و حتی چندین سر را درون دیگ پیدا کردند که تشخیص داده شد متعلق به حداقل شش انسان است.
با توجه به وضعیت تجزیه اجساد درون دیگ، فورا اجساد به سردخانه گورستان شهرداری منتقل شدند.
پلیس محلی چندین فرضیه درباره مرگ این قربانیان داشت، اولین فرضیه این بود که این اجساد مربوط به قاچاقچیانی است که قربانی انتقامجویی قاچاقچیان رقیب شده اند، فرضه دیگر این بود که آن ها برای مراسم یک فرقه شیطانی کشته شده اند اما در نهایت هنگامی که گزارش افراد گمشده از سال ۱۹۹۸ مورد بررسی قرار گرفت، دیگر کشی باقی نمانده بود که آن ها با یک قاتل سریالی خطرناک مواجه هستند.
این اولین بار بود که کشور ونزوئلا پلیس با یک قاتل زنجیره ای رو به رو می شد، بنابراین ماموران پلیس تحقیقات گستردهای را برای پیدا کردن اجساد بیشتر در اطراف پل رودخانه توربس کردند و در نتیجه تصادفا به مزرعه و کلبه دورانگل که نزدیک آن رودخانه بود رسید.
پلیس با بازرسی کلبه، اشیای زیادی از جمله لباس، کتاب، نوت بوک و اسناد زیادی کشف کرد، هیچ توجیهی وجود نداشت که صاحب مزرعه و کلبه ای کوچک بتواند این لوازم را داشته باشد. هنگامی که پلیس، آشپزخانه کوچک کلبه را بررسی کرد کاملا شوک زده شد، آن ها درکمال تعجب با مقداری گوشت و احشای انسانی آماده شده برای طبخ، به علاوه سه سر انسان، همچنین چندین دست و پا مواجه شدند. دیگر شکی باقی نمانده بود که صاحب کلبه، همان قاتل زنجیره ای خطرناک است، بنابراین دروانگل وارگاس گومز نزدیک شد.
قاتل آدمخوار در جریان بازجوایی ها بدون آن که از جنایت هایی که مرتکب شده بود پشیمان باشد با افتخار زیاد شروع به تعریف جنایاتش کرد، اعترافاتی که پرده از راز بزرگی درباره گم شدن مردان شهر سان کریستوبال برداشت.
اعترافات وحشتناک
در اداره پلیس، دورانگل وارگاس چهل و دو ساله اعتراف کرد هنگام یکه در زیر پل رودخانه توربس زندگی می کرده، شروع به کشتن و سلاخی مردانی کرده که از نظرش کاملا سالم بوده اند. او گفت که سپس آن ها را درون دیگ بزرگی در مزرعه اش می پخته و به مردم گرسنه و فقیری که در آن اطراف زندگی می کردند می داده است.
آدمخوار دیوانه اعتراف کرد ۱۰ مرد را طی یک دوره دوساله خورده است اما با این حال لیستی که از افراد گمشده و باقیمانده اجساد پیدا شده در دست پلیس بود نشان می داد که تعداد قربانیان ممکن است بیش از ۴۰ نفر باشد.