به بهانه درگذشت شاعر بزرگ ایران, احمد عزیزی

عزیزی که احمد بود ...

 

نغمه ها را به یاد بسپار،که تا چشم به هم بزنی، پرنده ها کوچ کرده اند.

 

پرنده ها هرچقدر خوش نواتر،هرچقدر بی قرارتر، و هرچقدر عاشق تر و شیدا تر باشند، رفتنی ترند.

 

می روند اما نه برای همیشه و هرگز.

 

آنها فقط کوچ می کنند؛ از این باغ به باغی دیگر، از این پنجره به پنجره ای دیگر؛ و از این بهار به بهاری دیگر.

 

آنها روزی بعد، سالی بعد، قرنی بعد، و حتا هزاره هایی بعد، دوباره تکرار می شوند و تو را اگر چشمی و گوشی

باشد، نه در سر، که در جان، عاشق و خود از تبار عاشقان باشی،این تکرار،همزاد تو نیز خواهد بود

و این است که تو در هزاره هایی دیگر، همان پرند ه ها را می بینی و همان نغمه ها را دیگر بارمی بینی  و همان

نغمه ها را دیگر بار می شنوی.

 این بار پرنده ای کوچید که سالیان بلندی بر شاخسار درخت سبز انقلاب ، غزلخوانی و مثنوی خوانی می کرد

کیست از اصحاب عشق و معرفت، که او را نشناسد؟

 عزیز بود ، همچونام عزیزش که احمد عزیزی بود.

صفا و طراوت کوهساران کرمانشاه، در روح زلال و آبی اش جاری بود.

نه اهل نام بود و نه اهل جاه و مکنت و آوازه، اگرچه آوازخوانی بی بدیل بود در دنیای موسیقی کلمات.

او از شاخه بال گشود و رفت، اما نغمه های زیبایش در حنجره کلمات بیادگار ماند.

بیاییم به احترامش، این بیت از خواجه شیراز را زمزمه کنیم که فرمود:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

 ثبت است بر جریده عالم دوام ما …   

          

سیدرضا سیددانش- فعال فرهنگی و رسانه‌ای