خوشبختی انسانها به دارایی و موقعیت آنها بستگی ندارد, به میزان رضایت و احساس آرامش آنها از زندگی بستگی دارد. عقیل قلندری کارگر ساده شهرداری بهشهر با بیل زدن و کار کردن و یک زندگی ساده اما بی حاشیه رضایت و احساس آرامش را به زندگی خود میهمان کرد.

 

 

 

شرق پرس-سکینه نوری: غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود  مسیر انتهایی خیابان امام بهشهر را با عجله طی می کردم  که نور زردی از دور توی  چشم خورد. سرم را برگرداندم  و به سمت نور خیره شدم درختان سرو بلندی را دیدم که  با زیبایی خیره کننده شان ،ایستاده هوای  سرد پاییزی را  نفس می کشیدند . بالای سر در ورودی  پارک بنری زرد رنگ توجهم را  جلب کرد که روی آن نوشته شده بود :  «جناب آقای عقیل قلندری از همکاری صمیمانه شما به عنوان نگهبان پارک بوستان کمال تشکر و قدردانی را می نماییم ،از طرف ورزشکاران پارک بوستان»

 

عقیل قلندری  را شاید خیلی ها  تا آن لحظه نمی شناختند  و حتی او را ندیده بودند اما  ورزشکاران و مراجعان پارک بوستان سرو بهشهر او را از تمام  کارگران پارکهای سطح  شهر  متمایز کرده اند و در خاطره کاری او برگ زرینی را  نقش زده اند. او دیگر یک کارگر ساده نخواهد بود  بلکه  کارگر خوب و وظیفه شناسی است که نام او در صفحات خاطره انگیز زمان نقش می بندد .

 

به سمت در ورودی پارک حرکت کردم و با نگاه به دنبال مردی که  از او تشکر شده بود می گشتم باجه نگهبانی بسته بود و جمعیت زیادی توی پارک مشغول ورزش و گفتگو بودند  در میان آن همه شلوغی مردی را با لباس سبز رنگ در قسمت انتهایی پارک دیدم که مشغول بیل زدن بود جلو رفتم و صدایش زدم   برگشت و با دست عرق روی  پیشانی اش  را پاک کرد و این نقطه آغاز آشنایی  ما  با این مرد وظیفه شناس بود.

 

ghalandariii

 

از خودتان برا یمان بگویید :

 

عقیل قلندری  ام ۴۵ سال دارم و  متاهلم  صاحب دو تا بچه بیست و هجده ساله هستم  دخترم   در حال خواندن رشته تجربی است و پسرم  در  رشته نقشه برداری دانشگاه امام محمد باقر ساری پذیرفته شد و بهمن ماه به دانشگاه می رود .اصالتا بهشهری هستم و در این شهر زندگی می کنم.

 

عنوان کامل شغل خود را بگویید و اینکه چند سال سابقه کار دارید؟

 

 هفت سال است  که نگهبانی ، نظافت و باغبانی پارک بوستان  سرو بهشهر بر عهده من است اما ۲۵ سال سابقه کار دارم .

 

مرد سبز پوش بیل به دست که برای  انجام گفتگو بیل  خود را در کنار یکی از درختان سرو تکیه داده بود در پاسخ به سوالم گفت: من کارگر شرکتی شهرداری بهشهر هستم.ساعت  کاری ام از هفت صبح تا ساعت دو بعد ازظهر است وبعد از آن هم هرچه بمانیم اضافه کاری محسوب می شود.

 

تحصیلاتتان چقدر است و آیا از شغل خود راضی هستید؟

 

برای شغلم باید دیپلم داشته باشم برای همین در حال گرفتن دیپلم هستم و تا یکسال آینده مدرکم را هم می گیرم و خیالم راحت می شود .از شغلم راضی ام از اینکه صبح ها سر کار می روم و حقوقی دارم و از همه مهمتر  بیمه هستم و عیدی هم می گیرم خیلی راضی ام.  یک کارگر سر چهار راه می آید  اما  هوا بارانی است و کاری پیدا نمی کند و حقوقی ندارد اما من حقوق سر ماه دارم و شکر خدا راضی ام .

 

از محل کارتان برای ما بگویید

 

محل کارم همینطور که می بینید پارک بوستان سرو است که هر صبح یکی از شلوغترین پارکهای بهشهر است به طوری که نزدیک به صد نفر در صبح از ساعت شش و نیم تا نه و نیم صبح برای ورزش صبحگاهی به این پارک مراجعه می کنند و در طول روز و شب هم مراجعان زیادی دارد .در این پارک از همه قشر می آیند از دکتر و مهندس گرفته تا خانم هایی که به تعداد زیاد برای ورزش به این پارک مراجعه می کنند.

 

از ماجرای بنر تشکری که بنام شما در ورودی پارک نصب شده برایمان بگویید

 

بله یک روز صبح که مثل همیشه  سر کار   آمدم آن  بنر تشکر را دیدم خیلی خوشحال شدم .آن را ورزشکاران پارک شب نصب کرده بودند تا من صبح  وقتی به محل کارم می آیم  ببینم. بعد از آن حضوری پیشم آمدند و از من تشکر و قدر دانی کردند که پارک همیشه تمیز و مرتب است و از کارم راضی  هستند . همراه با بنر  نامه ای هم نوشتند و برای تشکر از من به شهرداری بهشهر دادند که این کارشان  هم خیلی خوشحالم کرد.

 

آیا نصب این بنر و تشکر از شما تاثیری روی کارتان گذاشته است؟

 

بعد از نصب بنر رییسم آمد و آن را دید و بسیار خوشحال شد از اینکه نیرویی دارد که ورزشکاران و مردم از او راضی هستند من هم خوشحال شدم . با این کار حس کردم که  مرا قبول دارند گاهی می شود که یک نگهبان یک روز در یک پارک کار می کند و از او راضی نیستند اما من الان هفت سال است که در این بوستان مشغول به کار هستم و خدا را شکر  ورزشکاران و رییسم از من راضی اند و این برای من خیلی مهم است.

 

آیا خانواده تان برای دیدن بنر آمدند؟

 

نه خانواده ام  هنوز بنر تبریکی که برایم زده اند را ندیده اند اما از قول من شنیده اند که ورزشکاران این پارک از من تقدیر کردند و آنها هم  از اینکه  ورزشکاران  و مراجعان این پارک و رئیسم و شهرداری  از من راضی هستند  خوشحالند.

 

آرزوی شما در زندگی چه بود؟و وضعیت زندگیتان چطور است؟

 

آروزیم این بود که یک کار درستی داشته باشم که سر ماه حقوقی بگیرم که خدا رو شکر آن را دارم . ماشین ندارم خانه پدری ام را که کلنگی است  تازه گرفتم و همینکه یک لقمه حلال  به خانه می برم از همانش راضی هستم.

 

بهترین خاطره کاریتان را برایمان تعریف کنید

 

بهترین خاطره من این است که تمام ورزشکارانی که به پارک می آیند به من احترام می گذارند  و برایم شخصیت قائل می شوند  و بدترین خاطره ام هم این است که اگر دعوا شود باید مراقب باشم که  از دعوا توی پارک جلوگیری کنم.

 

آخرین مطلبی که دوست دارید در رسانه ما از زبان شما منتشر شود چیست؟

 

تنها صحبتی که در آخر می خواهم بگویم که شما در رسانه تان منتشر کنید اینست که  همه انسانها در زندگی شان موفق باشند یکی شان خانواده  خودم هیچ مریضی و مشکلی نداشته باشند.

 

عقیل آخرین حرفش و شاید بهترین آرزویش را گفت تا  از او خدا حافظی کنم و  سروهای بلند و  ایستاده را همانجا که  برگهایشان را در آغوش گرفته بودند و منتظر زمستان بودند  تنها گذاشتم.