ابراهیم عمادی هنرمند تئاتر و سینمای بهشهری که در فیلم ها و سریال هایی چون مارمولک از کمال تبریزی, نیم رخ ها، کوی دامون، در چشم باد، ساختمان 85، غول و چراغ جادو و ... نقش ایفا کرده است که این روزها گلایه های زیادی از بی توجهی به وضعیت اقتصادی هنرمندان تئاتر مازندران دارد.

 

 

شرق پرس-سرویس فرهنگی هنری:  وقتی اردیبهشت آمد مازندران بوی بهار نارنج گرفت و رز های سرخ سر بلند کردند و به اطرافشان نگاهی انداختند فارغ از اینکه توی اریبهشت زیبای بهاری که گروههای هنر ی خود را برای اردیبهشت تئاتر آماده می کنند هنوز پاییز در می زند و آنچه بیشتر از همه در لابلای فعالیتهای هنری بازیگران تئاتر نمایانگر می شود پاییز تئاتری مازندران است هنری که نه تنها در مازندران بلکه در تمام کشور نیز به سکسکه افتاده است و تکلیف آن هنوز مشخص نیست .

 

در اردیبهشت مغموم تئاتر,  بد ندیدم تا یادی از یکی از چهره های ماندگار هنر بهشهری کنیم و سری به او بزنم و با او گفتگویی را ترتیب دهیم و برگی از دفتر تئاتر بهشهر را ورق زده و مرور نمائیم.

 

 

پرده اول: من ابراهیم عمادی ام

 

 

همیشه گفتم من سید ابراهیم عمادی متولد ۴۴ ام بچه بهشهرم بچه کشتارگاهم پدرم کارگر شهرداری بود و حتی گاهی وقتها رفتگری هم می کرد از یک خانواده کارگری بازیگر ، کارگردان و بازیگردان سینما ،تئاتر و تلویزیون شدم.

 

به واسطه شغل پدرم که مامور کنترل بلیط سینما کاپری بهشهر بود با سینما آشنا شدم و از همان بچگی شغلم را انتخاب کردم یک روز توی سال ۵۳ بود به مناسبت روز مشاغل معلم گفت بچه ها انشاء بنویسید که می خواهید چه کاره شوید من هم آنجا نوشتم می خواهم هنرپیشه شوم وقتی خواندم همه خندیدند در آن زمان هنرپیشگی هنوز تعریف نشده بود بازیگر را چون روی پرده نقره ای می دیدند برایشان رویایی بود و شغل تعریف شده ای نبود آن موقع هنوز از در آمد این شغل اطلاعی نداشتم.

 

 

emadi-behshahr5

 

روزها گذشت و سال ۶۹ که وسایل خودم را برای رفتن به تهران و شرکت در دانشگاه در رشته تئاتر جمع کردم توی اتوبوس معلم سابقم را دیدم که به من گفت ابراهیم تو تنها کسی هستی که به همان شغلی پرداختند که توی انشایشان نوشته بودند.و حالامن بعد از سالها دارای فوق دیپلم کارگردانی از فرهنگ سرای نیاوران و لیسانس بازیگری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم.

 

 

پرده دوم: نقش ها زنده شدند

 

 

اولین تئاتر من نمایشنامه ای بود به نام سر بداران که سال ۵۹ وقتی   دوم دبیرستان بودم به صورت آماتور توی سالن بهپاک بهشهر اجرا کردم دو سکانس هم توی فیلم مارمولک از کمال تبریزی و با بازیگردانی حبیب رضایی کارکردم که از کارهای ماندگارم هست و کارهای دیگرم از کنار هم می گذریم ،باغهای کندلوس، تابو، نیم رخ ها، کوی دامون، در چشم باد،ساختمان ۸۵، غول و چراغ جادو، محاکمه ،ماه مهربان ،نمایش اودیپوس، باغ آلبالو است.

 

تئاتر پیروزی در شیکاگو به کارگردانی داوود رشیدی و فیلم رضا موتوری از مسعود کیمیایی از کارهایی بود که دیدم و من را منقلب کرد .

 

از فیلم های مورد علاقه ام ناخدا خورشید از ناصر تقوایی و دندان مار و سرب از مسعود کیمیایی هستند و از بازیگران مورد علاقه ام هم عزت ا… انتظامی که افتخار بازیگری در مقابلشان را داشتم و پرویز پرستویی و خانم گلچهره سجادیه هستند و از کارگردانانی که مدیونشان هستم می توانم از ایرج کریمی و رکن الدین خسروی نام ببرم.

 

توی این مدتی که کار کردم چند جایزه کارگردانی تئاتر از نمایش های وقتی گرگ زوزه میکشد ،صبر زرد و عمو زنجیر باف در استان و جایزه دوم کارگردانی جشنواره سراسری پیام نور را در کشور برای نمایش مصاحبه گرفتم.

 

 

پرده سوم: پستچی سه بار در زد و آینده ای عوض شد

 

 

سال ۶۹ بود که پستچی در زدو دو تا نامه برایم آورد اولی استخدام بانک بود و دومی نتیجه قبولی توی دانشگاه در رشته تئاتر که من آن روز دومی یعنی بازگیری را انتخاب کردم حالا با اینکه سالها از آن موقع گذشته اما هنوز در آمد این کار وحشتناک است و از کار توی شهرستان چیزی در نمی آید خیلی ها حرفهایی می زنند اما نتوانستند کاری کنند آنها هم که از دستشان کاری بر می آید پولی در اختیار ندارند که به اقتصاد و زندگی بچه های تئاتر کمکی بکند و من خیلی متاسفم که هنوزم که هنوزه از تئاتر در آمدی ندارم هنوز برای تئاتر اهمیتی قائل نمی شوند.

 

یادم نمی رود بعضی روزها می شد توی زندگی محتاج هزار تومان بودم آنقدر مسائل اقتصادی به من فشار آورد که سکته مغزی کردم همیشه دغدغه این را داشتم که بتوانم قسط های سر ماهم را بدهم و به ضامن های من زنگ نزنند و آبروی من پیش آنها نرود می دانید من آدم آبرو خواهی هستم.

 

مشکلات معیشتی توی رو حیه ام خیلی تاثیر گذاشت وقتی مریض شدم و توی بیمارستان بستری بودم دکتر مقیمی نماینده بهشهر ،دکتر ابراهیمی مدیر کل سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی ،علی اصغر باباکوهی رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بهشهر و از دوستانم حسن جعفری،علی خادمیان،مهدی خلیلی و بخصوص همسرم خیلی به من کمک کردند ومن سلامتی الان خودم را مدیون آنها هستم که همیشه در کنارم بودند و وقت بیماری به دادم رسیدند.

 

 

پرده چهارم: مدعی عمل می کند

 

 

معمولا حرفهایم را در کارهایم می زنم حرفی را که می زنم بهش اعتقاد دارم و عمل می کنم .

 

اگر خداوند همه دنیا را بیاورد سال۶۹ و من هم جزو آنها باشم و هنوز هم بعد از سالها پستچی بیایدو در بزند و نامه بیاورد باز هم رشته تئاتر و بازیگری را انتخاب می کنم اما اگر روزی می خواستم هنرپیشه نباشم دوست داشتم لوکوموتیوران بودم.

 

یک دختر دارم و حتی تنها دخترم هم با من همبازی می شود که در فیلم آخر من در یک تله فیلم به نام جاده تباهی نقش دخترم را بازی کرد .هنرپیشگی برای زن و مرد فرقی نمی کند اما باید گنجایش و ظرفیت این شغل را داشته باشند.

 

 

پرده آخر:سکوتی سرشار

 

 

از عمادی خواستم حرف آخرش را برای پایان این گفتگو بگوید حرفی که دلش می خواست جایی بزند اما نزد .نگاهی به من کردو بعد به جایی خیلی دور خیره شد و همه جا پر از سکوت شد .

 

گفتگو از: سکینه نوری تیرتاشی