در روز تشییع جنازه پس از آن‌که در مسجد جامع بر پیکرش نماز خوانده شد، با اصرار بنده شهید را به اتاقی بردند که حالت یک کتابخانه را داشت و مجموع کتاب‌های حاجی در آن‌جا بود، گفتم چون روحش در آن‌‌جا هست جسمش را هم به آن‌جا ببرید تا روح و جسمش در کنار یکدیگر باشند...

گفتگو با همسر شهید حاج عبدالله شریفی

 

شرق پرس: هشت سال دفاع از هویت دینی و ملی‌مان مرهون تلاش مردان و زنانی است که با حضور حماسی خود سند افتخاری بر تاریخ این مرز و بوم به‌جا گذاشته‌اند؛ مردانی که حسین‌وار با خون‌شان سدی در مقابل هجمه ناجوانمردانه مزدور استکبار شدند و زنانی که زینب‌وار با صبرشان پرچم پیام مردان خویش را به دوش کشیدند.

 

 به سراغ شیرزنی رفته‎ایم که بعد از شهادت همسرش توانسته به خوبی رسالتش را انجام دهد.

 

مشروح گفت‌وگو با فاطمه رجب‌نژاد همسر شهید حاج عبدالله شریفی از شهر سورک میاندورود تقدیم حضورتان می‌شود.

 

 

نحوه‌ آشنایی شما و شهید شریفی چگونه بود؟

مراحل آشنایی ما برمی‌گردد به زمانی که خواهر بنده و برادر شهید شریفی با هم ازدواج کردند، در آن زمان من در مقطع راهنمایی مشغول به تحصیل بودم و شهید هم آن موقع دانشجوی کارشناسی زبان انگلیسی بودند و از آن‌جایی که در درس زبان مشکل داشتم برای رفع اشکال پیش آقای شریفی می‌رفتم که بعد از اینکه دیپلم گرفتم ایشان به خواستگاری من آمد.

 

 

 از فعالیت‌های انقلابی شهید در سال‌های اوج‌گیری نهضت چه خاطره‌ای به یاد دارید؟

در آن زمان دانشجوی دانشگاه تهران بود و فعالیتش مخفیانه بود، چندین بار اعلامیه‌های امام را در دست‌شان دیده بودم، یک روز کتابی از دکتر شریعتی را که آن موقع خواندن این کتاب‌ها مشکلات خاص خود را داشت به من داد و تصورشان این بود که من با نویسنده و ممنوعیت کتاب‌هایش آشنایی دارم، من هم که آن زمان از دکتر شریعتی و آثارشان شناختی نداشتم کتاب را به مدرسه بردم، یکی از معلمان که به‌طور اتفاقی کتاب را در دستان من دیده بود، با وجودی که ترس سراسر وجودش را گرفته بود، به من گفت: «چرا این را با خودت آورده‌ای؟ بگیر و برگرد به خانه و امروز را در مدرسه نباش».

من هم که دلیل این نوع برخورد را نمی‌دانستم وقتی که حاجی از تهران آمد، ماجرا را برایش بازگو کردم و او با لبخندی همراه با تعجب به من گفت مگر تو نمی‌دانستی که این چه کتابی است، من هم گفتم نه نمی‌دانستم.

 

 

حضور شهید شریفی در جبهه‌های جنگ و جهاد چگونه رقم خورد؟

با پایان تحصیلات برای انجام خدمت سربازی به شیراز اعزام و قرار بر آن شد که ۶ ماه در آن‌جا بماند، البته پس از گذشت ۲ ماه که به تنهایی در شیراز اقامت داشت من را نیز با خود همراه کرد و ۴ ماه دیگر را هم با او در شیراز بودم.

یادم می‌آید ۳۱ شهریورماه در شیراز بودیم، روزی که هواپیماهای عراقی در آسمان شیراز پرواز می‌کردند و اتفاقاً چند تا از شیشه‌های خانه‌ای که ما اجاره کرده بودیم هم ترک برداشت.

حدود یک ماه بعد بود که برای ادامه دوران خدمت به جبهه اعزام شد، پس از پایان دوران سربازی‌ نیز تا سال ۶۸ که به شهادت رسید، به‌صورت داوطلبانه در عملیات‌های مختلفی حضور داشت.

 

 

فعالیت‌های اجتماعی شهید شریفی بیشتر حول و حوش چه موضوعاتی متمرکز بود؟

با پایان یافتن خدمت سربازی به‌عنوان مربی پرورشی در اداره آموزش و پرورش مشغول به کار شد، در شاخه‌های مختلف دانش‌آموزی، امور تربیتی، بسیج و انجمن اسلامی‌ فعالیت می‌کرد، خود را اهل گروه و دسته خاصی نمی‌دانست، ملاک عملش کار و خدمت بود، قبل از تأسیس کمیته امداد خود به جمع‌آوری کمک برای رسیدگی به اوضاع محرومان اقدام می‌کرد، شب‌هایی را به یاد دارم که از خواب بیدار می‌شدم، در حالی که در منزل حضور نداشت، فردای آن روز که جویا می‌شدم می‌گفت برای انجام کاری رفته است، تا اینکه پس از شهادتش افرادی مراجعه کرده و اظهار می‌کردند که خدا حاجی را بیامرزد او مدت‌هاست که از ما دستگیری می‌کند.

 

 

نمونه‌هایی از خصوصیات و فضایل اخلاقی شهید را بگویید.

از خصوصیات به‌یادماندنی شهید نمازها و مناجات‌های شبانه‌‎اش بود، ما بعد از انقلاب مرحله‌ای از یک جهش فکری را در کنار هم طی کردیم، به همین دلیل یکدیگر را خوب درک می‌کردیم، من سعی می‌کردم همیشه در کنارش باشم ولی او در بیشتر مواقع با خدای خود خلوت می‌کرد، نمازها و نجواهای شبانه‌اش هنوز هم برای‌ من خاطره انگیز است، بعضی وقت‌ها از گریه‌هایش بیدار می‌شدم.

 

 

مطالعات شهید شریفی بیشتر پیرامون چه موضوعات و کتاب‌هایی انجام می‌شد؟

کتاب‌های حضرت امام و شهید مطهری از جمله کتاب‌های بودند که بیش از سایر موضوعات مورد توجه حاج آقا قرار داشت و مهم‌تر از همه این کتاب‌ها، اُنس و الفتی بود که با قرآن داشت، قرآن هرگز از او جدا نمی‌شد، عقیده داشت که هر کتابی برای هر کسی مناسب نیست ولی خوب است که انسان هر نوع کتابی را بخواند اما تحت‌الشعاع اثرات منفی آن قرار نگیرد.

 

 

در آخرین وداع با شهید از او چه خواستید؟

در روز تشییع جنازه پس از آن‌که در مسجد جامع بر پیکرش نماز خوانده شد، با اصرار بنده شهید را به اتاقی بردند که حالت یک کتابخانه را داشت و مجموع کتاب‌های حاجی در آن‌جا بود، گفتم چون روحش در آن‌‌جا هست جسمش را هم به آن‌جا ببرید تا روح و جسمش در کنار یکدیگر باشند، در آن ساعات فضا به گونه‌ای بود که من را هم برای دیدن شهید به داخل اتاق راه نمی‌دادند اما با اصرار فراوان موفق شدم به داخل اتاق بروم، آن لحظه آخرین خلوت من با شهید بود و در همان جا از او خواستم که از خدا بخواهد در روز محشر با او باشم.

 

 

 آثار به جا مانده از شهید بیشتر پیرامون چه محورهایی قرار دارد؟

شهید شریفی از قلم خوبی برخوردار بود، دو کتابچه از دست نوشته‌هایش باقی است، هم‌چنین مطالبی از زمانی که برای تبلیغ به کشور عربستان رفته بود و با اتباع سایر کشورها مصاحبه داشت، مثلاً نقل می‌کرد که با مهندسی از کشور مالزی مصاحبه کرد و گفت‌وگوهای  زیادی را در رابطه با امام و مردم ایران با او انجام داد.

 

 

 با خبر شهادت همسرتان چگونه برخورد کردید؟

هر بار که حاجی به جبهه می‌رفت، فکر اینکه او به شهادت برسد را هم به ذهنم راه نمی‌دادم اما خداحافظی آخر به گونه‌ای بود که او انگار دیگر برنمی‌گردد، چند روز قبل از اینکه جنازه حاجی را به ساری بیاورند، انگار همه این قضایا به من الهام شده بود، حتی احساسی به من می‌گفت که حاجی در سردخانه ساری است، یک روز قبل با برادرزاده‌ام هم راجع به این موضوع صحبت کردم اما یادم هست که او فقط به من نگاه می‌کرد و می‌خندید تا این که روز بعد چند نفر به خانه‌ ما آمدند، لحظاتی بعد که از برادرم علت حضور آن چند نفر را جویا شدم، گفت ستون پنجم حاجی را گرفته، گفتم حقیقت را به من بگویید احساسی به من می‌گوید حاجی شهید شده و در سردخانه ساری است و گذشت زمان هم نشان داد که آن احساس به حقیقت تبدیل شده بود.

 

 

در نبود ایشان مشکلات پیش روی را چگونه پشت سرمی‌گذارید و واکنش فرزندان‌تان نسبت به این موضوع چیست؟

هر وقت مشکلی داشته باشم به خوابم می‌آید و خودش راه کاری را جلوی پایم می‌گذارد، از سوی دیگر نمی‌توان گفت نبودش چه مشکلاتی را برای‌مان به‌وجود آورده است چرا که در هر کاری جای او را خالی می‌بینم، بچه‌ها می‌‌گویند ای کاش هیچ چیز برای خوردن نداشتم اما پدرمان زنده بود، هر چند گاهی پیش می‌آید که فرزندان‌مان بهانه‌تراشی هم می‌کنند اما این مسئله را باور دارند که ما انقلاب کردیم و تا آخرین قطره خون از آن دفاع می‌کنیم.

 

 

با دلتنگی‌های‌تان چگونه کنار می‌آیید؟

من دلتنگی‌هایم را با خواندن نامه‌ها و دست‌نوشته‌ها و دیدن عکس‌های حاجی برطرف می‌کنم، بر سر مزارش می‌روم و مهم‌تر از هر چیز دو یادگارش که به پدرشان هم شباهت بیشتری دارند، یاد او را برایم زنده می‌کنند.

 

 

سخنی برای همسران شهدا که احساس می‌کنید می‌تواند در زندگی‌شان راهگشا باشد؟

من کوچک‌تر از آن هستم که بتوانم برای همسران شاهد و سایر اقشار جامعه پیامی ‌داشته باشم اما به این مطلب به‌عنوان تجربه شخصی خودم اشاره می‌کنم که هر وقت قرآن مطالعه می‌کنم احساس نزدیکی بیشتری با روح شهید دارم و هر اندازه ارتباطم با خدا نزدیک‌تر می‌شود، به همان اندازه بر ارتباط قلبی ما با شهید افزوده می‌شود.

 

 

 

 

 

 

فارس