زن توی شالیزار بوی نعمت و زندگی می دهد. دست را از روی پیشانیت بردار بگذار عرق حاصل از کار روزانه ات به زمین چکه کند شرم هنوز با تو غریبه نیست مثل همان وقت ها که زیر چشمی به زندگی زل زده بودی و آن را می پاییدی

سکینه نوری تیرتاشی

 

 

شرم با تو غریبه نیست

 

شرق پرس: آفتاب هر روز از شرق شانه هایت  طلوع می کند و مثل همه روزهایی که خستگی ات را از شالیزار به خانه می بری و لباس های گلی ات را چنگ می زنی به تو درود می فرستد و شب مثل بچه های قدو نیم قد ات روی شانه های تو به خواب می رود.

 

بگذار تن تو مثل همیشه بوی شالیزار دهد و سادگی روی شانه هایت سنگینی کند درست مثل زمانی که پاچه های شلوارت را تا زانو بالا زدی و توی گل ولای شالیزار زیر لب آواز می خوانی و زندگی را نشا می کنی تا روزی به بار بنشیند و خستگی هایت خشک شود و بشکند و آرزوهایت شاخ گیرد و سبز گردد.

 

 

زن توی شالیزار بوی نعمت و زندگی می دهد. دست را از روی پیشانیت بردار بگذار عرق حاصل از کار روزانه ات به زمین چکه کند شرم هنوز با تو غریبه نیست مثل همان وقت ها که زیر چشمی به زندگی زل زده بودی و آن را می پاییدی خودت را نباز و غمگین نباش و احساس شرم نکن تقصیر تو نیست که خیلی ها سالانه با سری سازی سریالهای معنا دارشان به سادگی تو می خندند و زحماتت را نادیده می گیرند و در چهار سری تمام زیبایی فرهنگ بومی ات را به سخره می گیرند و پربیننده ترین های رسانه ملی می شوند وحرف هم استانی هایت راه به جایی نمی برد و خریدار ندارد تو هم خوب می دانی تاوان نداشتن هایت را آینده ای می دهد …

 

 

دنیا هیچ عوض نشده تو همان زنی هستی که کسی نمی تواند زیر بار ترس و تاریکی کمرت را خم کند زن همیشه هست حتی اگر زندگی از زمان رخت بربندد و فرار کند نفس ات توی چشمان بچه تازه به دنیا آمده و چهاردیواری زندگی زناشویی هنوز موج می زند …

 

 

مشکل و طعم تلخ وحشت برای زن توی هر جامعه ای هست و جرم جزو لاینفک اجتماع بزرگ آدمی است و ممانعت از آن قدرتی فوق بشری می خواهد اما کاهشش هنوز دست موجودی است که دو پا دارد و دو گوش همان آدمی که خیلی کارها از دستش بر می آید آدمی که در ثانیه ای به اوج می رسد یا رو به افول می رود.

 

 

اما زن جز دو حرف موجود زنده ای است که حق زندگی دارد و نباید تضعیف و قربانی بیگناه ناهنجاری های اجتماعی شود آن هم در جامعه ا ی که نصف جمعیتش را تشکیل می دهد اینکه بخواهد لبخند بزند و زندگی کند همسر باشد و مادر شود و امنیت داشته باشد و راحت زندگی کند خواسته دشواری نیست که محقق کردنش برای قشر مردان کار شاقی باشد.

 

 

زن و کارهایش بوی ناهنجاری نمی دهد که زیر فشار دنیای مردانه له اش کنیم و برایش شخصیتی کنترل گر باشیم . زن تنها یک تکیه گاه می خواهد مثل یک دست که گاهی به معنای آغوش و گاهی هم بوی امنیت دهد و او را فرا گیرد و زحماتش را انکار نکند .قبولی توی دانشگاه را از روی بیکاری نخواند و هیجان تماشاگر ورزشی شدن را از او نگیرد کار را مردانه و زنانه نکند و بعضی وقتها هم به او جرات برنده شدن بدهد .

زن آنقدر ها هم موجود پیچیده ای نیست ساده است مثل یک لبخند و خط روی پیشانی که عمق دارد و به یادگار می ماند.

 

 

کار سختی نیست که گاهی از پشت عینک مرد بودن بیرون آمده و دنیا را از دید زنان دید و پیشداوری و قضاوت را کنار گذاشت و دنیا را همانگونه که هست نظاره گر شد و از روی هیجان خود داوری نکرد .

سکینه نوری تیرتاشی-روزنامه نگار